کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ارسال سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام به کوفه ( خروج اهل بیت از کربلا)

شاعر : عالیه رجبی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

می‌برد شب روی دستانش سر خورشید را            در فـلق جا می‌گذارد پیکـر خورشید را

یک بیابان زخم در راهست و با خود می‌کشد            روی خارستانی از غم دختر خورشید را


کـاروان خـسته‌ای بر شانه‌هایش می‌برد            بـار سنـگـیـن قـیـام بـاور خـورشـیـد را

سنگهای جهـل کوفه کی تحـمل می‌کند؟            روی بـام نی طلـوع دیگر خـورشید را

حـلـقۀ زنجـیـرهـاشان هـم ندارد قـدرتی            تا ببـنـدد دست اعجـاز آور خورشید را

شام از یادش نخواهد بُرد حتی لحظه‌ای            تیغ رعدآسای لحن خـواهر خورشید را

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مـادری گـفت بُـنیَّ؛ غـزلی ریخـت بهم            و ردیف " سر " اولاد علی ریخت بهم

خواهـری که قـد و بـالای بـرادرهـایش            هـمۀ دلخـوشی‌اش بود، ولی ریخت بهم


نیـزه‌ای آمـد و پهـلوی اذان گـوی حـرم            وسط جلـوۀ " خیر العـملی " ریخت بهم

زهر این حادثه آنقـدر مذاقـش تلخ است            طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم

حنجری کوچک و آنجا که عرب تیر انداخت            بار معـنایی ضرب الـمثـلی ریخـت بهم

بـدنی ریخت بهـم، پیـرهـنی ریخت بهم            مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گـذر نحـس سـه شـعـبه که به دریا افتاد            ساحل چشم و دو ابروی یلی ریخت بهم

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب به آسمان حـرم یک ستاره نیست            جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست

دیشب عـلـی اکـبـر اذان گـفت در حـرم            امـشـب مـؤذّن نـبـوی در مـنـاره نیست


دیشب رقـیه در بر اربـاب نـشـسته بود            امشب به گوش نازک او گوشواره نیست

دیشب کـشـید بر سر قـاسم سـریه دست            امشب یتـیم خـویش ببـیـند دوباره نیست

دیشب به خـیـمه بود ابوالفـضل پاسـدار            امشب نگـاهـبان حـرم آن سواره نیست

دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش            امشب علی کجاست که در گاهواره نیست

دیشب رباب شیر ز فرط عطش نداشت            امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست

داغی گـذاشت تـیـر فـلـک بر دل رباب            در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست

گـویـد به فـکـر آب نـباش اصـغـرم بـیا            این ما و این فرات کسی در کناره نیست

زینب کنار خـیـمۀ سوزان نشـسته است            در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست

مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت            در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست

زهـرا عزا به منزل خـولی گرفته است            بهـر شهـید بهـتر از این یـادواره نیست

در زیر تشت رأس حـسین خاک بر سرم            کردم اشـاره‌ای مگـر اهل اشـاره نیست

مـرغـان کـربلا به شهـیـدان گـریـسـتـند            بس کن "کلامیا"دلت از سنگ خاره نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دیشب رباب شیر به پستان خود نداشت            امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

کنج و تنور و رأس حسین خاک بر سرم            کردم اشـاره‌ای مگـر اهل اشـاره نیست

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عباس شاه زیدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در کـنـگـرۀ عـرش فـرو ریخـت بنـاها            تا از نـفـس افـتـاد جـگـر گـوشۀ طـاها

بر خـاك تـنـی مـانـد، كه آیـات مـقـطـع            برنیزه سری رفت، كه الشمس ضحیها


طاها ! تو نبـودی که ببـینی تک و تـنها            آمد به سـر نـور دو چـشـمت چه بـلاها

طاها، چه بگویم که در آن شام غریبان            انـگـشـتر خـورشـید کجـا رفـت کجـاها

قـرآن به هـم ریـخـتـه‌ات را که نـدیـدی            در زیـر سـم اسب، در انـبـوه صـداهـا

طاها چه نشستی جگر فاطمه‌ات سوخت            لا حــــول ولا قـــــوّه الا ب ...الـــهـــا

این نـیـزه نـبـایـد بـرود جـانـب زیـنـب            سر را بـسـتانـیـد از این سـر به هـواها

سر تاب نیاورد و نظر كرد به خـواهر            آن لحـظـه چه می‌گـفـت اخی‌ها بفـداها

می‌دید چه اندازه غریب است ولی نیست            این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار ...سـواهـا

ای مـعـنـی "یـا ایّـتـهـا الـنـفـس" سر تو            ای خــون خـدا، مـثـل خـدا، لایـتـنـاهـا

یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش            مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها!

هـفـتـاد و دو منـزل نگـرانی چه كشیدم            تـا مـی‌بـردم قــافــلــۀ عـشــق كـجـاهـا

فـرزانگی آنجاست كه مجنون تو باشیم            بگـذار بـمـانـیـم در این حـال و هـواهـا

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا

شاعر : یاسر مسافر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد            بغضی میان سیـنۀ من جا گرفت و بعد

وقـتی که اسـب تـو بـدون تو بـازگـشت            این دخـتـرت بهـانـه بـابـا گـرفت و بعد


ابری سـیاه بر سـر راهـم نـشـسـته بود            ابری که روی صورت من را گرفت و بعد

انگار صدای مـادری دلخـسته می‌رسید            آری صدای گـریـۀ زهـرا گرفت و بعد

هــمــراه آن صــدا تـمـامـیِّ کــودکــان            ذکـر مـحــمـدا و خـدایـا گـرفـت و بعـد

هر کس که زنـده بود از اهـل خـیام تو            مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد

دور از نــگــاه عــلــمــدار لــشـگــرت            آتش به خـیـمه‌های تو بالا گرفت و بعد

پس بر سنان کنند سری را که جـبرئیل            شـوید غـبار گـیـسویش از آب سلسبـیل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

وقـتی که ذوالجـناح بـدون تو بازگـشت            این دخـتـرت بهـانـه بـابـا گـرفت و بعد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

سـرمـست انـتـقـام ولـی بـی نـصـیب تر            پس معـجـر از سـر زنها گـرفت و بعد

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود            دامان آسـمـان ز غـمـش پُـر سـتاره بود

لازم نـبـود آتـش سـوزان بـه خـیـمـه‌هـا            دشـتی ز سـوز سیـنه زینب شـراره بود


می‌خواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک            قـرآن او، ورق ورق و پـاره پــاره بـود

یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر            چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود

آزاد گـشـت آب، ولـیکـن هـزار حـیـف!            شد شیردار مادر و، بی شیرخـواره بود

چشمی، برآنچه رفت به غارت؛ نداشت کس            امــا دل ربــاب – پـی گــاهــواره بــود

یک طفل با فـرات، کمی حرف زد ولی            نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود

یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود            در پشت ابـر، چـهـرۀ هـر ماهـپاره بود

از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد            از مشت‌ها بـپـرس که با گـوشـواره بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت            چون کـودکان پیاده و دشمن سواره بود
 

مدح و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از نفاق بی‌فضیلت‌ها، فضیلت کشته شد            خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد

بی‌بصیرت‌ها به قصد قُرب سنگش می‌زدند            زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد


چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت            عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد

هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند            با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد

آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا            روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد

گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربه‌ها            نصّ مقـتـل گـفته آقا با مشقـت کشته شد

خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت:            ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد

قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین            هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل نامستند بودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

دختری که معجـرش آتش گرفته ناگهان            زیر سم اسب، در هنگام غارت کشته شد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بگو چه چـاره کـنم این هـزار مـاتم را            هزار و نهصد و پنجاه زخـم درهَـم را

یکی‌یکی همۀ خـیمه‌ها در آتش سوخت            که من شـروع کـنـم روضـۀ محـرّم را


کمانِ حـرمله من را رُباب را خـم کرد            چگونه صاف کـنم بی‌تو قـامتِ خـم را

امـان دهـند اگر، خـواهـر تو می‌ریـزد            به رویِ مـعـجر خود خـاکهای عالم را

به زیر آتـش خـیـمه تَنِ شهـیـدان مـانـد            نشـد که جـمع کـنم پـاره‌هـای مبـهـم را

نشست خیمه‌ای از شعله بر سر طفـلت            بگـو چه چاره کنم «عـمّه سوخـتـم» را

صدای ضجۀ هشتاد و چند خانوم است            که گرد خویش نـدیـدند هـیچ مَحـرم را

اگر چه سـعی نـمـودم فـقـط مرا بـزنـند            خدا بخـیـر کـند ضربـه‌های محـکـم را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت            آن طرف بر نیزه‌ای دیدم سرت پیکر نداشت

بی‌برادر بودی و مظلـوم، گـیر آوردنت            گفتم ای قصاب‌ها آخر مگر خواهر نداشت؟!


نیزه نیزه «حا و سین و یا و نونت» سرخ شد            کاتبِ این آیه؛ از خون، جوهری بهتر نداشت

خطبه‌ای می‌خواند، از شأنِ تو روی سینه‌ات            آه، آیا سـرزمـینِ کـربـلا منـبـر نداشت؟

سر بـریـدن؛ آخـرِ کار حـرامـی‌ها نبـود            قاتلت بعد از سرت دست از تن تو بر نداشت

هیچ کس را رد نکردی از درِ احسان خود            پیکرت پیراهن و انگشتت انگشتر نداشت

غارتم کـردند، اما چـادرم از سـر نرفت            پس غلط گفتند، اینکه خواهرت معجر نداشت

مثل من می‌گفت، آیا این حسینِ فاطمه‌ست؟!            مادرت می‌دید، جسمت را؛ ولی باور نداشت

گوشۀ گـودال، ذکرِ «یا بُـنَیَّ» می‌گرفت            هیچ کس جز من خبر از نوحۀ مادر نداشت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قطعه

دیدی شکست حرمت‌ پـنـجـاه سـاله ام            دیـدی نـمـاز نـافـلـۀ من‌ نـشـسـتـه شد

دستی که بوسه میزدیش صبح‌ و ظهر و شام            بین طـناب شـمـر زنـازاده بـسـته شد


من خسته نیـستم‌ ز صدا کردنت ولی            آنقدر زد سنان به تـنم تا که خسته شد

دست غریبه ای به نخ معجرم نخورد            اما سه چهار جای سرم بد شکسته شد

من با لـباس مشکی و ایـنها لـباس نو            یعنی عـزای دختر زهرا خجـسته شد

دسته گـلـت به بوتـۀ خاری پـنـاه برد            لشگـر برای یافـتـنـش چـند دسـته شد

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا

شاعر : محمد رضا سروری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : چهارپاره

خـیمه‌ها آتش‌ گرفته یا حسین عباس کو؟           آن علم‌داری که می‌داد خیمه‌ها را پاس کو؟

آن‌که بوده بر حـریم فـاطمه حساس کو؟           شیر میدان قاتل این خصم بی‌احساس کو؟


**************

خـیـمه‌ها آتش‌ گـرفـته از شرار کـیـنه‌ها           گـرد بی‌رحـمی نـشـسته بر رخ آئـیـنه‌ها

بی‌کـس و یـاور خـیـام زادۀ زهـرا شـده           بی‌پـنـاهی لـرزه افکـنـده درون سیـنـه‌ها

**************

شمریان دور از دو چشم اکبر و عباس‌ها           آتـشـی افـکـنـده‌انـد بـر لالـه‌زار یـاس‌ها

با عـطـش آتش ‌گـرفـته خـیمه پـروانه‌ها           وامصیـبت از شکـست شاخه احساس‌ها

**************

حـرمـله این دفعـه تیر آتـشـین می‌افکـند           خـیمه‌های بی‌پـناه را از ستون برمی‌کند

خولی بی‌عـاطفه هـمـراه زجـر دد منـش           دست غارت بر خیام آل عصمت می‌زند

**************

خـیمه بی‌عباس نـام‌آور به یغـما می‌رود           هر طرف لب‌تشنه‌ای با چشم گریان می‌دود

سیلی و شلاق بی‌رحمان در این بی‌یاوری           هدیه بر گلگونه‌های طفل عطشان می‌شود

**************

کودکی آتـش‌ گرفـته بانگ عـمو می‌زند           پنجه‌های کوفیان یورش به گیسو می‌زند

پاسـبان خـیـمه‌ها ای حضرت سـاقی بیا           خـنده‌های نا بجا خـنجـر به ابـرو می‌زند

**************

یا حسین برخـیز و با عباس نام‌آور بگو           خیمه‌ها تنها شده، ای مهربان سـقا عـمو

دیـده بر راه تو هـسـتـند کودکان فـاطمه           خیمه‌ها را کن حـفاظت از سپاه کـینه‌جو

**************

در کجا ماندی که بی‌تو خیمه‌ها را یار نیست؟           در حریم مصطفی جز لشکر اغیار نیست

ضرب سیلی روی نیلی در حرم گاهان ببین           کودکان را یاوری جز عابد بیمار نیست

**************

سروری از بی‌پناهی‌ها به دشت بی‌کسی           یا ابوفاضل کجایی کی به دادم می‌رسی؟

شعر غم با گریه برگو هر محرم در عزا           از ستـیـز آب ‌وآتـش مـوسـم بـی‌مـونسی

: امتیاز
نقد و بررسی

مصرع اول بیت زیر از لحاظ وزن شعر دارای شکت شعری است

کودکی آتـش‌ گرفـته بانگ عـمو می‌زند           پنجه‌های کوفیان یورش به گیسو می‌زند

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان

شاعر : حبیب چائیچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خـیمه‌ها می‌سوزد و شمع شب تارم شده           در شب بـیـمـاری‌ام آتـش پـرسـتارم شده

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده‌ایم           از چه دیگـر شعـله‌ها یـار دل زارم شده


پیش از این سقّای ما بودی علمدار حسین           امشب اما جـای او آتـش عـلـمـدارم شده

ای فلک جان مرا هر چند می‌خواهی بسوز           مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند           در شب تـنهـایی‌ام تـنها هـمین یـارم شده

من که شب را تا سحر بی‌خواب و سوزانم چو شمع           از چه دیگر شعله‌ها شمع شب تارم شده

بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست           دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟

جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت           مـردم چـشمـان مـن تـنهـا وفـا دارم شـده

گر گـلستان شد به ابراهـیم آتـش ها ولی           سـوخت گـلزار من و آتـش پدیـدارم شده

شعله‌های کـربلا آتش به جانم زد حسان           آتـشـین از این جهـت ابیات اشعـارم شده

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا ( زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها)

شاعر : سید نیما نجاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقت اداء حـلـقی بعـضی حروف‌ها            تصویـر می‌شـونـد برایـم لـهـوف‌ها

مقتل نوشت جای «اذا الشّمس کوّرت»            با چکـمه آمدنـد به گودی کسوف‌ها


بایـد مـرتبت کـنـم ای شاه بی‌سـپـاه            انگشترت کجاست غریب رئوف‌ها؟!

پیـراهنت؛ تنت؛ دهنت؛ ریخـته بهم            والشّمر جالِس…و بعدش سیوف‌ها

نیزه مجال حرف زدن را به تو نداد            واویـلـتـا لِـشـدَّت قـتـل الـطـفـوف‌ها

گودال را به ولوله انداخت خواهرت            وقت اداء حـلـقی بعـضی حروف‌ها

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با امام سجاد علیه السلام در عصر عاشورا

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟           دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری

بخوان در نیمه شب‌هایم « الهی لا تؤدّبنی«           بگو صد بار دیگر«ربِّ خلِّصنا من النّاری«


غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من           که فـردا باز فـردا یـوسف تـنهای بازاری

تو تب دار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود           تو بیمار حسینی، راست می‌گویند بیماری

تو را هر روز عاشوراست، یا سبوحُ یا قدّوس           ملائک بر سر سجاده‌ات جمع اند بسیاری

الـهـی یـا الـهـی سـیـدی ربّـی و مــولایـی           و یا سبحـانک الـلّهـمّ خـلّـصنا من الـنّـاری

: امتیاز

ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا

شاعر : سید حسن رستگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اسب شاه آمد و احوال به هم ریخته‌اش            ریخت بر هم حرم از یال به هم ریخته‌اش

صیحه زد زینب از اقبال به هم ریخته‌اش            کربلا مانده و گودال به هم ریخته‌اش


می‌دود زینب و می‌دیـد سـنـان می‌آیـد

شمر در مـعـرکه لبـخـنـد زنان می‌آید

بـیـن گـودال شـهـنـشـاه جـهـان افـتـاده            دور او نیـزه و شمشـیر و کمان افتاده

سبط خـاتم ولی از تاب و تـوان افتاده            چـشم نرگس به شـقـایق نگـران افتاده

وا عـلـیـا پـسـر فـاطـمـه تـنـهـا مـانـده

وا نـبـیّـا وسـط عـهـد شـکـن‌هـا مانـده

پیرهن چاک و بدن چاک و پُر از زخم تنش            یک نـفـر آمده انگـار سـرِ پـیـرُهـنـش

از دم تیـغ به هم ریـخـتـه نـظـم بدنش            نا نجیب تیر جفا را تو مزن بر دهنش

اشکها موج فـشان بر دل ساحل بزنید

من چه گویم خودتان سر به مقاتل بزنید

شمر با خویش در آن باغچه خنجر آورد            پنجه‌اش را طرف زلف صنوبر آورد

نـالـۀ اهـل حـرم را به فـغـان در آورد            وای از آنچه که او بر سرِ حنجر آورد

امتحان سر شده و وقت قبولی شده است

حل این مسئله هم قسمت خولی شده است

سر و سامان جهان بر سر نی رفت سرش            پا به پایش به سرِ نیـزه می‌آیـد پسرش

میخورد تاب در اطراف سر او قمرش            این سفر کرده خدایا به سلامت سفرش

مـادر از دور به دنـبـال سـرش می‌آید

بعد از اینها چه به روز پسرش می‌آید؟

: امتیاز
نقد و بررسی

 بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

ذوالجناح آمد و احوال به هم ریخته‌اش            ریخت بر هم حرم از یال به هم ریخته‌اش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور تطابق بیشتر با روایات معتبر و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از دم تیـغ به هم ریـخـتـه نـظـم بدنش            با عصای خودت ای پیر تو دیگر مزنش

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

راوی نوشت روی تـنت پا گذاشتند            سر را جـدا نموده و تن را گذاشتند

آقا بگو که بی‌صفتان روی پیکرت            جایی برای بوسۀ زهـرا گـذاشتند؟؟


نزدیک عصر بود که زینب اسیر شد            نزدیک عـصر بود تنت جا گذاشتند

رفـتـند و پیکـر هـمۀ هست فـاطـمه            بر روی خاک در دل صحرا گذاشتند

بخشیدی از کرامت خود هرچه داشتی            پـیـراهـنت بـرای تـمـاشا گـذاشـتـند

خیز و ببین که رأس علی اکبر تورا            در هـمـجـواری سر سـقـا گـذاشتـند

تا خـون کنند جان و دل زینب تورا            رأس به خون خضاب تو بالا گذاشتند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن یازدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید.

دادی به خاک جسم علی اصغر و ببین            اکنون به روی نیزه سرش را گذاشتند

سبک های سقائی شام غریبان حسینی

شاعر : صابر، فرخ، مسکین، مجرد، رنگچان نوع شعر : ذکر سقائی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک۱                            ( به سبک: عـلیِّ اکبـرِ مـن )

تـــو ای ســالار زیــنـب            بـبـین دلـدار زیـنـب (۲)


به طفلانت، عزیزانت، یـتـیـمانت، در این صحـرای پر غـم

گـل حــیـدر، شـدی پـرپـر، زنـد آذر، غـمـت بـر دل دمــادم

************** بند دوّم **************

شدی لب تـشـنـه قـربـان            به راه دیـن و قـرآن (۲)

دگـر زیـنب، رود امـشب، بود بـر لـب، حـسیـنم وا حـسیـنم

دمی بنگـر،  تو بر خواهـر، ز چشم تر، بریـزد اشک مـاتم

**شعر از: مجرد همدانی**

********************************************

پخش سبک ۴

غـروب و کـربلا ای وای زینب            سری از تن جـدا ای وای زینب

یکی در آتش وآن یک به گودال            به زیر دست و پا ای وای زینب

شده غـوغای محشر            بـرای دخـت کـوثـر

جـهـانی ماتـم و داغ            و تنها دخـت حـیـدر

دلـش صــد پـــاره از داغ بـــرادر

**********************

دوبـاره آتـش و سـیـلی و کـیـنــه            دوبـازه زخـم بـازو، زخـم سیـنه

شـده کرب و بلا  شهـر پـیـمـبـر            دوبـاره تــازه شـده داغ مـدیـنــه

دوبـاره ریـســمـانـی            به جسم خسته جانی

وز آن بـدتـر خـدایـا            بُـود زخــم زبــانــی

تـحـمـل کـن تـو زینب، مـیـتـوانـی

************************

رسد از قـتـلگـه صوت حـزیـنی            نـوای جـانگـداز و دل غـمـیـنـی

گـمـانـم از جنـان زهـرا رسـیـده            دعـا کـن مـادرت آنـجـا نـبـیــنی

به پیـش چـشـم مادر            بـریـدند از قـفا سـر

مـیــا جــان بـــرادر            نبـیـنی تا که خواهر

نـدارد جـای سـالـم او بـه پــیــکـر

**********************

شـده دامـان طـفـلـی پُـر شـراره            ربـاب از داغ اصغر بـیـقـراره

درون خــیــمــۀ آتــش گـرفــتـه            امـامی مـــانــده و یــاور نـداره

رخ نــیــلـی خــدایــا            هــراسـان آل طـاهـا

تـنـی زیـرِ سـم اسب            سری بر نیـزه  بـالا

چـسـان طاقـت بیارد  دخت زهـرا

**شعر از: ناصر زارعی**

********************************************

پخش سبک۱۲                         ( به سبک: یا ابوفاضل، ساقیِ طفلان)

به شبِ هـجـران، نـبُـوَد یـاری (۲)            بــه بــرِ طــفــلان، نـه مــددکــاری

شد ز حـد بیرون، چون ستـمکاری            چه کند امشب، بی‌معـین زینب (۲)

*********** بند دوّم ***********

هـمـه در مــاتــم، هـمـه آزرده (۲)            گــلِ بــاغِ دیـن، هـــمــه پــژمــرده

تـازیـانـه بـر، جـمــلـگـی خـــورده            که بُوَد یا رب، دل غمین زینب (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

********************************************

پخش سبک۱۳                          (به سبک: ای غـنچۀ احمر، آخر)

« در کـــاروان امـشـب، زیـنـب            بـا دیــدۀ گـریــان، نــالان» (۲)

هـمراه طـفـلان بی‌معـین، جمله دل غـمـین

گوید بـرادر جـان، داد از غـم هجـران (۲)

*********** بند دوّم ***********

« گـویـد از این مطلـب، یا رب            سـوزم من از هجـران؛ ای جان

شد این اسارت نصیبِ من، با دو صد محن

با جـمـلـه یـتـیـمـان، در شام غـریـبـان (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

********************************************

پخش سبک۲۲                        (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم)

بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان            که بر عـترت خـسرو تـشـنه کامان

بر آن جمع دلخون و محزون و نالان            دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲)

********** بند دوّم *********

نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان            ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان

که بهر یتیمان محـزون و عـطشان            چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲)

**شعر از: مرحوم فرخ **

********************************************

پخش سبک۲۳                                         ( به بک: دو جانـباز نازنـین)

بُوَد شامِ عـاشورا، ای خـدا، یا رسـتخیز امشب است؟ (۲)

خـواهر تو پُر بُکـا، از جـفـا، ستـاره ریز امشب است (۲)

********** بند دوّم *********

عـتـرت خـیـر البـشـر، خـونجـگـر، از کـیـنـۀ اشـقــیـا (۲)

نـالـه زنــد تـا سـحـر، پُــر شـرر، زیـنـب ز داغ اخــا (۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

********** بند سوّم *********

مـگر که شام غـریـبان بُـوَد که رسـتخـیز امشب است (۲)

سکـیـنه بر ماه رخ ای فـلک، ستاره ریز امشب است (۲)

********** بند چهارم *********

فتاده در قتلگه، جسم شاه، چون مشک بیز، امشب است (۲)

شـبی که زینب جدا می‌شود، زِ هر عزیز امشب است (۲)

**شعر از: صابر همدانی**

********************************************

پخش سبک ۳۰                                     ( به سبک دگر ندارد توان و طاقت)

چه شد که دیگر؟ زِ گلشن دین، نوایِ مرغِ سحر نیاید

صدایِ اصغر، به گوشِ مادر، زِ گاهواره دیگر نیاید

چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟

********** بند دوّم *********

دگر زِ میدان، برایِ زینب، زِ نوجـوانان، خـبر نیـاید

غمین و گریان، زنان و طفلان، خبر زِ اکبر مگر نیاید

چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟

**شعر از: مجرد همدانی**

********************************************

پخش سبک۳۹                    ( به سبک: حسین جان برادر بـبین حالِ زارم)

بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان            که بر عـترت خـسرو تـشنه کـامان

بر آن جمع دلخون و محزون و نالان            دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲)

********** بند دوّم *********

نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان            ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان

که بهر یتـیمان محزون و عـطشان            چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲)

**شعر از: مرحوم فرخ**

********************************************

پخش سبک۴۴                                ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم)

مهین دختِ علی زینب (۲)            چو شب‌هـای دگـر امشب

بُـوَد مـشـغــول ذکـرِ رب            ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲)

********** بند دوّم *********

گهی بر نِی نظر دارد (۲)            زمـانـی چــشــم، بــردارد

به رُخ اشـکِ بـصر دارد            ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲)

********** بند سوّم *********

فضا تاریک و وحشت زا (۲)            جـرس افکـنده در صحرا

طنـیـنی سـرد و غـم افـزا            که گشته شام عاشورا (۲)

********** بند چهارم *********

وزد گه گاهی از صحرا(۲)            بـه مـحــمــل‌هــای آل الله

یکی طـوفـانِ جـان فـرسا            که گشته شام عاشورا (۲)

**شعر از: محمد مسکین**

********************************************

پخش سبک۴۹                         ( به سبک: رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت)

در حرم محترم شاهِ لب تشنه کامان(۲)            شمع و چراغی نبُوَد امشب از جورِ عدوان

زینب غمدیده بود دل غمین و پریشان            چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲)

********** بند دوّم *********

خیمه آتش زده شد مأمن جمع نسوان(۲)            کعب نی و آتش کین شد نصیب یتیمان

زینبِ محزونه از این غم بُوَد دیده گریان            چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲)

**شعر از: مجرد همدانی**

********** بند سوّم *********

گلشن دین نبوی، پرپر از جور عدوان(۲)            جسم شهیدان همه افتاده بر خاک میدان

رأس شهیدان همه بر نیزه‌ها آه و افغان            چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲)

********** بند چهارم *********

سوخته از آتش کین، خیمۀ تشنه کامان(۲)            زینب غمدیده به فکر یتیمان و طفلان

هیچ پناهی نـبـود بر زنـان و یـتـیـمان            چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲)

**شعر از: محمد رنگچیان**

: امتیاز
نقد و بررسی

توضیح مهم: بر اساس روال معمول سایت به دلایل: ۱ــ تطابق بیشتر اشعار با روایات معتبر ۲ ــ رعایت بیشتر اصول و فنون شعر همچون رعایت قافیه و ... ۳ ــ رفع ایرادات یا ابهامات معنایی و محتوایی؛ در اشعار بالا نیز تغییراتی داده شده و اصلاحاتی صورت گرفته است اما با توجه به توافق با شعرای محترم و دست اندرکاران اشعار سقائی؛ در این مورد خاص « اشعار سقائی» از  ذکر ریز تغییرات و اصلاحات صورت گرفته خوداری شد. « لازم به ذکر است که سبک سقائی مربوط به هیأت های عزاداری همدان است که در سال ۱۳۹۰ به عنوان اثر معنوی استان همدان ثبت ملی شد»

مصائب غروب روز عاشورا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

افـتاده بود روی زمین و کـفـن نداشت            آن یـوسف شهید به تن پیـرهن نداشت

پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود            سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت


غـرق ستـاره بـود تن آسـمـان عـشـق            خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت

وقـتیکه عصر روز غریبی رسیده بود            عالم به قدر زینب کبری محن نداشت

گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش            آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت

انگـشتی از اشـاره به خـاتم فـتاده بود            ای کاش قـتـلگـاه دگر اهـرمن نداشت

بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن            جز بـوریا برای تن خود کـفن نداشت

می رفت تا که محـو کـند کاخ ظلـم را            نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت

غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست            چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت

: امتیاز

ترسیم وقایع شام غریبان حسینی

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

زیـر نـور کـمی از مـاه، بـدن ها پـاره            خیمه ها سوخته، جمعی ز حـرم آواره

آنطرف تر تن هجده گـل زهرا بی سر            اینطرف خواهری از داغ عزیزش پرپر


آنطرف نعش امامی ته مقـتـل، عریان            اینطرف جسم امامیست به خیمه سوزان

آنطرف ریخـتـه هـر سـو بـدن ثـارالله            اینـطـرف خـرمـن آتـش به تـن آل الله

آنطرف تر همه کشته شده ها محترمند            اینطرف جمله شهیدان خـدا بی کـفـنند

آنطرف خـیـمۀ کـفار مرتب شده جمع            اینطرف خیمه اطهار بسوزد چون شمع

آنطرف بر سر هر نیزه سری بالا رفت            اینطرف آهِ دل از هر جگری بالا رفت

آنـطـرف هـمهـمۀ حـمـله و غارت آید            اینطرف زمـزمۀ حـصر و اسارت آید

آنطرف صـدر نـشیـنـند امیـران سپـاه            این طرف خاک نـشیـنند اسیران بِراه

آنطرف جـایـزه دارند سپـاهی گـمـراه            این طـرف پـیـکـر عـریـانِ اباعـبـدالله

آنطرف لشگری از غیرت و مردی محروم            این طرف زیر سم اسب امامی مظلوم

وای از حـال دل فـاطمه، با چه حالی            طِی کـند ناله کنان هر طرفِ گـودالی

زینب آمد که کند مـادر خود را یاری            یا که مادر کند از دخـتر خود دلداری

تسلیت صاحب عزا، یوسف زهرا، مهدی            انتـقـام است فـقـط مَـرهم غـمها مهدی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آنطرف تر تن هجده گـل زهرا بی سر            اینطرف مقنعه و چادر و چندین معجر

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

آنطرف پیر و جوان قبلۀ مَردم شده ها            این طرف بوته به بوته است پُر از گمشده ها

مصائب غروب روز عاشورا

شاعر : فاضل نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک           لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک!

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر           مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک


عِندَما کُلُ یَـرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل           خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک

کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف           تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟

یَـلـمَعُ النُّـور الذی سَـمّـاهُ مصباحَ الهُـدی           تا قیامت می درخـشد این چـراغ تابناک

داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست           نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک

: امتیاز

مصائب غروب روز عاشورا

شاعر : محمد مهدی سیار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته           چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته

چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده           که حکایت می کـند از نـیـنـوایی سوخته


بند بـنـدش از جـدایی ها شکـایت می کند           روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته

روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب           پـیـش روی کـاروانِ آشـنـایـی سـوخـتـه

روضه میخواند از آن نی، آه، آه آن نی که خورد           بر لـبـانـی تـشنـه و بر آیـه هـایی سوخته

این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری           غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته

دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا           نسخه ای خـطی ز داغ ماجرایی سوخته

تـکّـه تـکّـه در عــبـا آئـیـنـۀ روی نـبــی           آیـۀ تـطهـیـر می خـواند کـسایی سـوخته

دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار           گل به گل دامانش آتش، دست و پایی سوخته

بر لبم گاه از دل این آتش زبانه می کشد           آتـشی مکـتوم از کـرب و بـلایی سوخته

: امتیاز